خانم مرضیه نوری از معاونین آموزشی مدارس در حرکتی جالب و ابتکاری، آموزش تشدید را در قالب داستان برایمان فرستادند که از ایشان تشکر می نماییم.
داستانِ تشدید
دوتا برادر دو قلو بودند که خیلی شبیه هم و همیشه هم کنار هم بودند.
یک روز که تو شهرک الفبا داشتند راه می رفتند، ناگهان غول بی سوادی به شهرک حمله کرد و پای غول روی یکی از دوبرادر دو قلو رفت و خیلی زخمی شد، طوری که چهره اش دیگر دیده نشد.
از اون روز به بعد، برادر اولی دیگه خجالت می کشید که تو شهرک الفبا نمایان بشه.
چند مدت که گذشت، دیدن اینطوری که نمی تونن زندگی کنن. بنابراین تصمیم گرفتن که به اتفاق هم برون دکتر.
آقای دکتر بهشون گفت: " مثل روز اولش نمیشه اما میشه یه کار دیگه کرد. "
گفتند: چه کاری ؟
آقای دکتر گفت: "چون قدرت راه رفتن نداره باید یکی باشه که اونو حرکت بده. هیچ کس اونو نمی بینه ولی صداش رو می شنوه. یعنی شکلش عوض میشه و جاش روی سربرادرش است مثل یک تاج."
دو برادر اول خیلی ناراحت شدند، اما کاری از دست شون بر نمی آمد. ناچار قبول کردند و از آن به بعد تو شهرک البفا، این نشانه را چون باشدت خونده می شد، ""تشدید"" نام گذاری کردند.
درباره این سایت